افسردگی در میان مهاجرین پدیدهای شایع اما اغلب نادیده گرفتهشده است. بسیاری از افراد، تحت تأثیر فشارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، نشانههای افسردگی را انکار کرده و از جستجوی کمک خودداری میکنند. این در حالی است که افسردگی درماننشده میتواند به مشکلات شدیدتری مانند اضطراب، اختلالات هویتی، کاهش کیفیت زندگی و حتی بحرانهای روانی منجر شود. اگر میخواهید مهاجرت کنید، تا انتها همراهمان باشید.
چرا باید افسردگی را جدیتر گرفت؟
افسردگی در مهاجرین فقط یک احساس موقتی غم و اندوه نیست، بلکه میتواند به یک بحران عمیق روانی تبدیل شود که زندگی روزمره آنها را مختل کند.
مهاجرت نوعی سوگ پیچیده است. فرد نهتنها خانه و کشور خود را ترک میکند، بلکه هویت اجتماعی، زبان مادری، دوستان و حتی خاطرات روزمره خود را از دست میدهد. اما برخلاف سوگ ناشی از مرگ عزیزان، این نوع سوگ اغلب ناتمام میماند.
نشانههای این سوگ ناتمام میتواند شامل احساس مداوم بیگانگی، بیحسی عاطفی (Psychic Numbing)، احساس بیمعنایی، یا حتی بروز علائم جسمانی مانند سردردهای مزمن و مشکلات گوارشی باشد.
دلایل جدی گرفتن افسردگی در مهاجرین را در ادامه لیست کردهایم:
۱. افزایش خطر بیماریهای روانی و جسمانی
افسردگی نادیده گرفتهشده میتواند در طولانیمدت منجر به بروز اختلالات شدیدتری مانند اضطراب، حملات پانیک، و حتی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شود. از طرف دیگر، تحقیقات نشان دادهاند که مشکلات روانی، از جمله افسردگی، تأثیر مستقیم بر سلامت جسمانی دارند.
۲. کاهش کیفیت زندگی و احساس بیمعنایی
یکی از پیامدهای اصلی افسردگی، احساس پوچی و بیهدفی است. بسیاری از مهاجرین، بهویژه در سالهای اولیه مهاجرت، به دلیل نداشتن شبکه حمایتی قوی، احساس میکنند که زندگیشان دیگر معنایی ندارد.
۳. تأثیرات منفی بر روابط اجتماعی و حرفهای
افسردگی میتواند توانایی برقراری ارتباط مؤثر را کاهش دهد. فرد افسرده اغلب از اجتماع کنارهگیری میکند و این انزوا، خود به تشدید علائم افسردگی منجر میشود.
۴. خطر خودکشی و بحرانهای شدید روانی
مطالعات نشان دادهاند که میزان خودکشی در میان مهاجرینی که با افسردگی مزمن مواجه هستند، بالاتر از میانگین جامعه است.
۵. آسیب به فرآیند ادغام و پذیرش در جامعه
ادغام در یک فرهنگ جدید نیازمند انرژی روانی بالایی است. اما فردی که دچار افسردگی است، اغلب تمایلی به یادگیری زبان جدید، برقراری ارتباط با مردم بومی و شرکت در فعالیتهای اجتماعی ندارد.
افسردگی مهاجرت: چرا بیشتر از آنچه فکر میکنیم شایع است؟
تحقیقات نشان میدهد که افسردگی در مهاجران شایعتر از جمعیت بومی کشور میزبان است. بر اساس مطالعات، شیوع افسردگی در مهاجران تازهوارد (کمتر از ۵ سال) ۳۰.۷۵٪ است، اما پس از ۱۵ سال، این رقم به ۳۵.۲۸٪ افزایش مییابد. اما چرا؟
مهاجرت به عنوان یک عامل استرس مزمن
روانکاوان معتقدند که استرس مداوم ناشی از مهاجرت میتواند باعث فعال شدن بیشازحد سیستم عصبی و ترشح کورتیزول (هورمون استرس) شود. این وضعیت در درازمدت به تخریب نورونهای هیپوکامپ منجر میشود که یکی از عوامل کلیدی در بروز افسردگی است.
مهاجران اغلب با چالشهای زیر روبهرو میشوند:
- تبعیض و نژادپرستی: تجربه احساس طردشدگی، نگاههای تحقیرآمیز یا دشواری در یافتن شغل مناسب.
- از دست دادن جایگاه اجتماعی: پزشک یا مهندسی که در کشور خود فردی موفق بوده، اما در کشور جدید مجبور به انجام کارهای سطح پایین میشود.
- احساس گناه بازماندگی (Survivor’s Guilt): بسیاری از مهاجران به خصوص پناهندگان، احساس میکنند که ترک کشور و باقی ماندن اعضای خانواده در شرایط سخت، نوعی خیانت است.
انکار و سرکوب: مکانیسمهای دفاعی ناسالم
مهاجران اغلب برای انطباق با محیط جدید، از مکانیسمهای دفاعی ناخودآگاه استفاده میکنند:
- انکار (Denial): “همه چیز خوب است، من مشکلی ندارم.” فرد تلاش میکند با نادیده گرفتن احساسات خود، از درد فرار کند، اما در درازمدت این انکار به اضطراب و افسردگی تبدیل میشود.
- سرکوب (Repression): خاطرات تلخ و احساسات سرکوبشده میتوانند به شکل علائم جسمانی (دردهای عضلانی، مشکلات گوارشی) یا حتی کابوسهای شبانه بروز کنند.
بحران هویت و بیگانگی فرهنگی
یکی از مسائل روانی مهاجرین، بحران هویت است. فرد در سرزمینی جدید با ارزشها، باورها و هنجارهایی مواجه میشود که ممکن است با هویت قبلی او در تضاد باشند. این تقابل، زمینه را برای افسردگی فراهم میکند.
۱. اریکسون و تعارض هویت در مهاجرت
اریک اریکسون، روانشناس برجسته، معتقد بود که هویت انسان در طول زندگی در حال تحول است. مهاجرین اغلب میان “هویت پیشین” (آنچه در کشور مبدأ داشتند) و “هویت جدید” (آنچه در کشور مقصد انتظار میرود) دچار تعارض میشوند. اگر فرد نتواند این دو را با یکدیگر تلفیق کند، ممکن است در مرحله “سردرگمی نقش” گیر کند که یکی از عوامل افسردگی است.
۲. نظریه لاکان: دیگریِ فرهنگی و بیگانگی
ژاک لاکان، روانکاو فرانسوی معتقد بود که هویت ما به واسطه “دیگری” شکل میگیرد. در فرآیند مهاجرت فرد ناگهان خود را در مقابل “دیگریِ فرهنگی” میبیند که او را بیگانه تلقی میکند. این حس بیگانگی میتواند اضطراب شدیدی ایجاد کرده و فرد را در چرخهای از ناامیدی و افسردگی گرفتار کند.
روانکاوی و سوگِ مهاجرت
سوگ مهاجرت میتواند به شکلهای زیر هم بررسی شود:
۱. نظریه فروید: سوگ و مالیخولیا
زیگموند فروی میان “سوگ” و “مالیخولیا” تمایز قائل شد. سوگ، یک فرآیند طبیعی برای پذیرش از دست دادن است، اما مالیخولیا زمانی رخ میدهد که فرد نتواند این از دست دادن را پردازش کند و به جای پذیرش، غم را در خود دفن کند. در مهاجرین، سوگ حلنشده میتواند به افسردگی مزمن منجر شود.
۲. نظریه روابط ابژه و از دست دادن “ابژههای آشنا”
بر اساس نظریه روابط ابژه افراد برای ثبات روانی به اشیاء ذهنی (افراد، مکانها، فرهنگها) نیاز دارند. مهاجرت باعث از دست دادن این اشیاء آشنا میشود که میتواند اضطراب و افسردگی را افزایش دهد. راهکار، ایجاد پیوندهای جدید در محیط جدید است که به فرد حس تعلق بدهد.
راهکارهای روانکاوانه برای مقابله با افسردگی
یک سری راهکارهای روانکاوانه برای مقابله با افسردگی به شرح زیر هستند:
۱. درمان روانکاوانه: پردازش سوگ و یکپارچهسازی هویت
یکی از رویکردهای اصلی در درمان افسردگی مهاجرین، کمک به آنها در پردازش سوگ ناشی از ترک وطن است. بسیاری از مهاجرین به دلیل عدم پذیرش احساس غم خود، دچار افسردگی میشوند. در درمان به فرد کمک میشود تا احساسات خود را شناسایی کرده و راهی برای ادغام هویت قدیم و جدید پیدا کند.
۲. مدل بیون: جامعه به عنوان “ظرف” اضطرابهای مهاجر
ویلفرد بیون میگوید که جامعه میتواند به عنوان یک “ظرف” برای اضطرابهای افراد عمل کند. در مورد مهاجرین، ایجاد محیطهای حمایتی مانند گروههای اجتماعی، جلسات مشاورهای و فضاهای فرهنگی میتواند به کاهش احساس غربت و افسردگی کمک کند.
۳. ساختن روابط ابژه جدید
در روانشناسی روابط ابژه به پیوندهای عاطفی فرد با دیگران گفته میشود. مهاجرت باعث میشود که بسیاری از این پیوندها گسسته شوند. برای کاهش افسردگی، فرد باید بتواند روابط جدیدی در محیط جدید بسازد، بدون آنکه احساس کند ریشههای خود را از دست داده است.
مهاجرت، یک زخم جمعی که نیاز به التیام دارد
افسردگی در مهاجران یک بحران خاموش است که اگر جدی گرفته نشود، میتواند به مشکلات بیننسلی، اختلالات شدید روانی و حتی خودکشی منجر شود. مهاجران باید احساسات خود را بپذیرند، حمایت بگیرند و بدانند که سوگواری برای گذشته، بخشی طبیعی از فرآیند انطباق است. درمان تنها راه بازگشت به زندگی نیست، بلکه راهی برای بازتعریف هویت در جهانی جدید است.
منابع
https://pmc.ncbi.nlm.nih.gov/articles/PMC3168672/